پادشاه و کنیزک ۶

✅ لابه کرده عیسی ایشان را که این
دائم است و کم نگردد از زمین

✅ بدگمانی کردن و حرص آوری
کفر باشد پیش خوان مهتری

✅ زان گدارویان نادیده ز آز
آن در رحمت بریشان شد فراز

نادیده: پست و لئیم، ممسک، ندید بدید، گدا صفت
در فراز شد: در بسته شد

حضرت عیسی (ع) به آنان التماس
کرد که نزول این مائده از آسمان، دائمی است و هرگز کاستی نگیرد. بنابراین از نقصان و انقطاع آن بیمی نداشته باشید.

بدگمان شدن و آزمندی نشان دادن در برابر سفره‌ی نعمت شخصی بزرگوار، کفر و ناسپاسی به شمار آید.
بر اثر این حرص و لئامت و بی‌ادبی افراد، دوباره در رحمت الهی بر آنان بسته شد.

نام فارسی طمع، آز است. در ایران باستان آز نام دیوی است که صفت سیری ناپذیر دارد و در پایان جهان، اهریمن او را می بلعد. (فرهنگ توصیفی ایران،ج۱،ص۷۱)

حکیم فردوسی، در شاهنامه ده صفت را با عنوان ده دیو بیان کرده:

آز
ننگ
نیاز
کین
خشم
رشک
دورویی
ناسپاسی
سخن‌چینی
ناپاک دینی

شکر نعمت، نعمتت افزون کند
کفر، نعمت از کَفَت بیرون کند

✅ دست بگشاد و کنارانش گرفت
همچو عشق، اندر دل و جانش گرفت

کنار: پهلو

کنارانش گرفت: او را در آغوش گرفت

در آغوش گرفتن مهمان از رسوم بسیار قدیمی ایرانیان است. در شاهنامه وقتی نوذر به دیدار سام می‌رود تا پیام پادشاه(منوچهر) را به او برساند فردوسی اینگونه توصیف می‌کند:

فرود آمد از باره سام سوار
گرفتند مر یکدگر را کنار

🔵 پادشاه از طبیب الهی استقبال کرد و با دیدنش، او را در آغوش کشید و مانند عشق در دل و جان خود جای داد.

دل: قلب، اولین عضوی که در بدن تکوّن می یابد و آخرین عضوی که از حرکت می‌ایستد.
در اصطلاح عرفانی می‌گویند لطیفه‌ای است ربانی که به قلب جسمانی تعلق دارد.
** به نظر می‌رسد عرفا برخی مسائل را پیچیده‌تر از آنی که هست مطرح کرده‌اند. می‌توان گفت، قلب همین قلبی است که در قفسه سینه هر فرد قرار دارد. زیرا احوال گوناگون، بر همین قلب درون قفسه سینه اثرگذار است و آن را دگرگون می‌کند. هر فردی در پیشامدهای گوناگون می‌تواند این دگرگونی و تحول را حس کند.
(حَوِّل حالنا الی اَحسَنِ الحال)

جان: در ادبیات فارسی مترادف روح و روان است. آنچه تن به آن زنده است.
بعضی از فلاسفه جان و روان را یکی دانسته‌اند. ایشان، جان را مثال خورشید و روان را روشنایی خورشید می‌دانند.

عده‌ای دیگر دیدگاه متفاوتی دارند و می‌گویند: جان، جسمی لطیف و فناپذیر و روان ، مجرد و فناناپذیر است.
ابن سینا جان را مربوط به بعد حیوانی می‌داند و روان را نفس ناطقه.

جان با واژه اوستایی گیه(زندگی) هم‌ریشه است. گیان شکل قدیمی جان به زبان پهلوی است. بسیاری از شاعران، در اشعار خود جان و روان را دو چیز دانسته‌اند.
نگارا بی تو قدری نیست جان را
چو جان را نیست، چون باشد روان را؟

✅ دست و پیشانیش بوسیدن گرفت
از مقام و راه پرسیدن گرفت

🔵پادشاه بر دست و پیشانی آن طبیب بوسه‌ها زد و از مقام و راه سفر او جویا شد. به این ترتیب سر صحبت را با او باز کرد. جزئی از آداب مهمان‌داری این است که میزبان، از چگونگی راه و سفر مهمان می‌پرسند.

مقام یعنی منزلگاه یا استراحتگاه بین
راه است و راه یعنی مسیر سفر.

همانطور که امروزه در مسیر راه تا رسیدن به مقصد، اقامتگاه‌هایی برای استراحت وجود دارد، در گذشته نیز مسافران منزل به منزل اقامتگاه‌هایی وجود داشتند. مسافران روزها حرکت می‌کردند و شب‌ها در منزلگاه یا کاروان‌سرا (رباط) به سر می‌بردند.
در گذشته بیشترِ اقامتگاه‌ها، جنبه ایدئولوژی داشتند.
مثلاً مغان برای گسترش تفکرات خودشان بین راه‌ها، کاروانسراهایی برای مسافران می‌ساختند.

✅ پرس پرسان می کشیدش تا به صدر
گفت: گنجی یافتم آخِر به صبر

پادشاه ضمن آنکه از راه و مقام آن طبیب الهی جویا می‌شد، او را به بالای مجلس برد و گفت: بالاخره با صبر به گنجی چون تو رسیدم.

✅گفت: ای هدیه حق و دفع حرج
معنیِ الصّبرُ مِفتاحُ الفَرَج

🔵شاه خطاب به آن طبیب گفت: به راستی که تو ارمغان حق و رفع کننده سختی و تنگنا ، و به تحقیق که مصداق حقیقی “صبر، کلید گشایش است.”

ای: در این بیت قید است به معنای به راستی، حقیقتاً

حَرَج: سختی و تنگنا
دفع حَرَج: اشاره به اینکه مهمان روزی خود را می‌آورد و غم و اندوه را از بین می‌برد.

نتیجه صبر:

«وَ اللهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ. آل عمران ۱۴۶
«خداوند صابران را دوست دارد».

آیه ۵۵ سوره بقره
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ
و قطعاً شما را به پاره‌ای از سختی‌ها چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم، و صابران را بشارت و مژده بده.

 

masnavijan@

#شرح_مثنوی_جان

 

درباره

فاطمه قوی نیت هستم و با مثنوی جان در خدمتتون هستم.

بدون دیدگاه

ارسال دیدگاه