پادشاه و کنیزک ۲

#شرح_مثنی_جان

کانال تلگرامی

https://t.me/masnavijan

🔵بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن

ای دوستان! این حکایت را گوش کنید که در حقیقت احوال درونی ما آدمیان در این حکایت است.

🔵بود شاهی در زمانی پیش ازین
ملک دنیا بودش و هم ملک دین

در زمانهای پیشین ، شاهی بود که هم در دنیا فرمانروایی داشت و هم در دین مقام بالایی داشت. یعنی نیکبختی دو سرا را دارا بود.

🔵یک کنیزک دید شه بر شاه‌راه
شد غلام آن کنیزک پادشاه

شاه روزی کنیزکی را بر شاهراهی دید و جان شاه شیفته و عاشق آن کنیزک شد.

🔵مرغ جانش در قفس چون می‌طپید
داد مال و آن کنیزک را خرید

چون روح پادشاه از عشق به کنیزک، مثل پرنده‌ای‌ در قفس تن بی‌قراری می‌کرد آن کنیزک را در ازای پرداخت پول خرید.

🔵چون خرید او را و برخوردار شد
آن کنیزک از قضا بیمار شد

پس از آنکه شاه، آن کنیزک را خرید و از وصال او برخوردار شد ، اتفاقا آن کنیزک دچار بیماری شد.

🔵آن یکی خر داشت و پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را در ربود

دو تمثیل برای بیان حالات و شرایط خوب و بد در زندگی و اینکه حالتها و شرایط برای همیشه پایدار نیستند:

شخصی خری داشت اما پالان نداشت ، همینکه پالانی تهیه کرد ، گرگ آمد و خرش را صید کرد و با خود برد.

🔵کوزه بودش آب می‌نامد به دست
آب را چون یافت خود کوزه شکست

شخصی کوزه‌ای داشت ، ولی آب پیدا نمی‌کرد ولی همینکه آب را یافت کوزه‌اش شکست.

🔵شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست
گفت جان هر دو در دست شماست

شاه ، اطبا را از همه طرف دعوت کرد و گفت: بقای جان من و أین کنیزک در دست شماست .
“مراد از طبیبان ، مدعیان ارشاد و نجات آدمیان است.

🔵جان من سهل است، جان جانم اوست
دردمند و خسته‌ام، درمانم اوست

شاه به طبیبان گفت: جان من در مقابل جان کنیزک ارزشی ندارد . بلکه در حقیقت ، جان جانم هموست و من فردی دردمند و خسته و زارم و تنها مایه درمانم اوست.

🔵هر که درمان کرد مر جان مرا
برد گنج و در و مرجان مرا

اگر هر یک از شما طبیبان ، جان مرا درمان کند، گنجینه و مروارید و مرجان مرا تصاحب خواهد کرد

🔵جمله گفتندش که جان بازی کنیم
فهم گرد آریم و انبازی کنیم

آن طبیبان همگی گفتند: شاها! برای درمان این کنیزک در حد جان می کوشیم و با یکدیگر همراهی و همفکری می کنیم تا او درمان شود.

🔵هر یکی از ما مسیح عالمی است
هر الم را در کف ما مَرهمی است

آن طبیبان گفتند: هر یک از ما مسیح دانشمند است . و برای هر درد ، دوا و درمانی داریم.

🔵گر خدا خواهد ، نگفتند از بطر
پس خدا بنمودشان عجز بشر

چون آن حکیمان خودبین و مغرور بِه مهارت خود اعتماد داشتند مشیت قاهر الهی را که فوق الأسباب است نادیده گرفتند ، پس خداوند نیز عجز و درماندگی آنان را به خودشان نشان داد.

🔵ترک استثنا مرادم قسوتی است
نی همین گفتن که عارض حالتی است

منظورم از بی‌اعتنا شدن به “إنشاءالله” آن حالت قساوت و غفلتی است که بر دل آدمی چیره می آید . نه گفتن زبانی این عبارت که امری عرضی است .نزد عرفا ، حال و نیت قلبی معتبر است نه ظواهر اعمال.

🔵ای بسی نآورده استثنا بگفت
جان او با جان استثناست جفت چه

بسیارند کسانی که کلمه ان شاءالله را بی آنکه بر زبان آورند ، جان و روحشان با حقیقت آن قرین است . بطوریکه حدوث هر امری را معلق به مشیت الهی می دانند.
پس عارف بالله مؤثر حقیقی را در عالم ، فقط ذات احدیت داند و بس . و این اعتقاد را قلبا دارد نه فقط زبانی.

🔵 هر چه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت، ناروا

طبیبان هر چه در راه درمان و شفای کنیزک کوشیدند توفیقی نیافتند و رنج و درد او بیشتر شد و در نتیجه حاجت شاه برآورده نگشت.

🔵 آن کنیزک از مرض ، چون موی شد
چشم شه از اشک خون ،چون جوی شد

کنیزک بیمار از شدت بیماری چنان نحیف شد که گویی مویی بیش نیست . و چشمان شاه از أشک خونین مانند جویبار شد .

🔵از قضا سر کنگبین ، صفرا نمود
روغن بادام ، خشکی می فزود

قضای الهی چنین اقتضا کرد که سرکنگبین با آنکه طبعا دافع صفراست ولی در مورد این کنیزک قضیه برعکس شد و موجب فزونی صفرایش شد، و نیز روغن بادام که طبعا ملین و روان کننده مزاج است ، در این مورد خشکی و یبوست افزود.

🔵از هلیله قبض شد، إطلاق رفت
آب ، آتش را مدد شد همچو نفت

چنانکه هلیله به جای آنکه لینت دهد و شکم را روان کند موجب خشکی و یبوست شد و آب به جای آنکه آتش را خاموش کند مانند نفت شعله آن را تیزتر و پر لهیب‌تَر کرد .

 

درباره

فاطمه قوی نیت هستم. دبیر زبان و ادبیات فارسی و با شرح مثنوی جان با استفاده از شرح اساتید برجسته ادبیات در خدمتتان هستم.

بدون دیدگاه

ارسال دیدگاه