غزل

#غزل
#حضرت_مولانا

از دلبر نهانی، گر بویِ جان بیابی
در صد جهان نگنجی، گر یک نشان بیابی

چون مهرِ جان پذیری، بی‌لشکری امیری
هم ملک غیب گیری، هم غیب دان بیابی

گنجی که تو شنیدی، سودا*ی آن گُزیدی
گر در زمین ندیدی، در آسمان بیابی

در عشق اگر امینی، ای بس بتان چینی
هم رایگان ببینی، هم رایگان بیابی

در آینه مبارک، آن صافِ صاف بی‌شک
نقش بهشت یَک یَک، هم در جهان بیابی

چون تیر عشق خَستت*، معشوق کرد مَستت
گر جان بشد ز دستت صد همچنان بیابی

قفلِ طلسمِ مشکل، سهلت شود به حاصل
گر از وَساوِس* دل یک دَم امان بیابی

درهم شکن بتان را، از بهر شاه جان را
تا نقش‌بندِ آن را، اندر عیان* بیابی

تبریز در محقق از شمس ملت و حق
در رمزهای مطلق صد ترجمان بیابی

سودا: خیال
سَهل: آسان
خَستَت: تو را خَست، تو را زخمی کرد
وَساوِس: جمع وسوسه، اندیشه بد و آنچه در دل گذرد
عیان: آشکار

#شرح_مثنوی_جان
#دفتر_اول

masnavijan@

درباره

فاطمه قوی نیت هستم و با مثنوی جان در خدمتتون هستم.

بدون دیدگاه

ارسال دیدگاه